سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ وقت از یادم نمی ری مگه مرده باشم

پسر آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار . نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند [نهج البلاغه]
 

نویسنده:   عاشق عاشقی(83/11/22 ::  1:17 صبح)

نازنینم کاش بودی و می دیدی که بدون تو روزگار  به تابلوی سرنوشت من

 رنگ خاکستری میزند...کاش میدیدی که هر نفسم بوی تو را  میدهد...کاش

 میدانستی که بدون تو چقدر دردناک است آن هنگام که هر روز صبح چشمانم

 به این دنیای پر از ابهام و تیره و تار گشوده میشود و  محکوم هستم روزی دیگر

 را نیز بدون تو سپری کنم...کاش میدیدی که هر روز از دیروز به تو محتاجترم...

 نازنینم هستی من بی تو سرشار از نیستی است...نازنینم تو به من مفهوم

 عشق را آموختی...تو به من عشق ورزیدن را آموختی...تو با بودنت به زندگی

 من طعم شیرین عشق دادی...یادت میاید آن روزها که من و تو ما بودیم؟چگونه

 تازیانه های بیرحمانه روزگار را بی امید در کنار تو بودن متحمل شوم؟نازنینم...

 قلب من سرشار از توست...تو که با وجودت خزان زندگی مرا تبدیل به نوبهار

 کردی کاش قبل از رفتنتبه من می آموختی که چگونه بعد از تو  این نوبهار تبدیل

 به زمستان نشود...گلکم بهارم خزان شد...خزانم زمستان...تا کی به امید

 اینکه روزی میایی و دوباره قلم مو رابرمیداری و به زندگی من رنگ آبی آرامش و

رنگ سرخ عشق را میزنی سر کنم؟ تو به من گفتی که بی من باش!تو به من

گفتی که هر چیز که شروع می شود پایان هم دارد...کاش می آموختی که چگونه؟!!!

تو به من گفتی به خاطر من است این دور شدن و رفتن غریبانه تو...کاش درک

میکردی که ذرات وجودم...جسم و روح...جان و تن یکصدا تو را می خوانند...تو رفتی

 و به من نیاموختی راز بی تو زیستن را... کاش بیایی ای مهربان و دوباره با برق

نگاهت به روح بی جان من جان بخشی...میدانم..می دانم که فردا غم یک رج بیشتر

می بافد و روز به روز پیش میرود تا روزی از جامه رنگین زندگانی من رنگی به جز

خاکستری باقی نماند...و آن روز اگر تو باز آمدی و سرخی عشق و آبی احساسم را

نیافتی مبادا با خود بیاندیشی که دلسرد گشته ام...مبادا با خود بیاندیشی که آتش

 عشق در من خاموش شد...مبادا فکر کنی که کوچ کردم از دشت عشق...آن روز دریاب

 که کسی از انسوی رج های خاکستری  تو را میخواند...بدان که از آتش عشق تو

سوختم و دم نزدم...و به خود ببال و خرسند باش که از عشق تو بی تاب شدم و

مردم...مرگ پایان کبوتر نیست...عاشق نمیمیرد...کاش باورم میکردی...ای کاش...ای

 کاش...ای کاش..............

میبینی؟این احساس به دور از بیان است...تا قیامت هم اگر در توصیف آن بکوشیم

 نخواهیم توانست...حسیست ژرف و عمیق...مبهم...غیر قابل توصیف...پاک...دردناک

...مرگبار...اما گاهی هم لذت بخش...لذتی که سراسر درد و نیاز است...چه کنم بی

 تو ای هستی من بعد از خدا؟چه کنم بی تو ای امید بودن؟چه کنم بی تو ای...؟نه

 تو وصف ناپذیری........

با تشکر از وبلاگ در آرزوی وصال


از عشق بگین ()

موضوعات یادداشت

خونمون

کارت شناسایی

بیمیل

کل عاشقان:6748

عاشقان امروز:0

 

پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت

 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی عاشق

هیچ وقت از یادم نمی ری مگه مرده باشم
 

جستجوی وبلاگ

 :جستجو

با سرعتی باور نکردنی متن
یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

عکس دوستام


 

حضور و غیاب

یــــاهـو
 

معرفی می کنم

خاکسترینه
عشق آنلاین
 

آوای عشق

 

مشترک حرفای عاشقونه بشین

 

من قبل و بعدی ندارم هرچی هست همینه

زمستان 1383

 

طراح قالب

 

-
می ترسم اسم معشوقمو بگم کمکم کنین